من وخدا
یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد
می توانست *اما رسوایم نساخت و مرامورد قضاوت قرار نداد
هرانچه گفتم باور کرد و هر بهانه ای اوردم پذیرفت
هرچه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد
اما من هرگز حرف خدا را باور نکردم وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم
چشم هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز* تا صدای خدارا نشنوم
من از خدا گریختم بی خبر از اینکه خدا با من ودر من بود
میخواستم کاخ ارزوهایم را انطور که دلم میخواهد بسازم
نه انگونه که خدا میخواهد
به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شد و زیر خروارها اوار بلا و مصیبت ماندم
من زیر ویرانه های زندگی دست و پا زدم و از همه کمک خواستم
اما هیچ کس فریادم نشنید و هیچ کس یاریم نکرد
دانستم که نابودی ام حتمی است
با شرمندگی فریاد زدم خدایا اگر مرا نجات دهی
اگر ویرانه های زندگی ام را اباد کنی
با تو پیمان میبندم هرچه گویی همان انجام دهم
خدایا نجاتم بده که تمام استخوان هایم زیر اوار بلا شکست
دران زمان خدا تنها کسی بود که حرف هایم راباور کرد و مرا پذیرفت
نمیدانم چگونه اما در کمترین مدت خدا نجاتم داد
از زیر اوار زندگی بیرون امدم و دوباره احساس ارامش کردم
گفتم
بگو چه کنم تا محبت تو جبران کنم
خدا گفت
هیچ
فقط مراباور کن و بدان در همه حال در کنار تو هستم
سلام بهاره خانم با تشکر فراوان از دست نوشته های بسیار ارزشمندتون واقعا زیبا هستند سپاس گذارم. هر رحمت و نعمتی یک آزمون و هر آزمونی یک رحمت و نعمت است
26312 بازدید
15 بازدید امروز
16 بازدید دیروز
112 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian